فکرت را تغییر بده تا زندگیت تغییر کند

قدم اول شروع هر کاری فکر کردن به آن است

فکرت را تغییر بده تا زندگیت تغییر کند

قدم اول شروع هر کاری فکر کردن به آن است

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

 در ادامه صحبتهای قبلی میخواهم باز هم در مورد اهمیت هدف حرف بزنم.

همه ما آرزوهایی داریم میخواهیم خلبان بشویم. دکتر بشویم . مهندس بشویم اینها خیلی خوبه داشتن آرزو زیباست و به نظر من نعمت رویاپردازی زیباترین نعمت خدا برای انسان است .

خوب سوال : آیا این آرزوها هدف است ؟

جواب : میتواند باشد  

سوال :پس هدف چیست ؟

جواب : هدف چیزی است که مربوط به احساس درونی ما میشود یا بعبارت ساده ترهدف چرایی داشتن آرزوست.

خوب بگذارید ساده بگویم من از شما میپرسم آرزویت چیست ؟ شما میگویید که میخواهم دندانپزشک بشوم.

بعد من میپرسم چرا؟ اگر جواب چرای مرا بدانید و به من بگویید ، یعنی هدفتان مشخص است اما اگر ندانید چرا یعنی فقط یک آرزو دارید که  احتمالاٌ  در اثر یک اتفاق خاص ایجاد شده مثلاٌ شنیدید که دندانپزشکها درآمد خوبی دارند شما هم تصمیم گرفتید اینکاره بشوید در این صورت مطمئن باشید تلاش زیادی برای رسیدن بهش نمیکنید.

ناراحت شدید؟ ایرادی ندارد ناراحتی باعث میشود آدم فکر کند.

گوش کنید:  پولدار، سیاستمدار، ورزشکار، بازیگر ، دکتر و خیلی اشخاص دیگر هستند که به چیزی که آرزوی ماست رسیدند ولی راضی و شاد نیستند فکر میکنید چرا؟  چون هدفشان را اشتباه انتخاب کردند. پول و ملک و ماشین و هر چیز دیگه ای که در تمام عمرتان جمع کنید موجب رضایت و خوشحالیمان نمیشود . بلکه چیزی که اهمیت زیادی دارد این است که در مقام یک انسان چه کرده ایم؟ تا چه حد خلاقیت داشته ایم؟ و دیگران در مورد ما چه فکری میکنند ؟ اشتباه نکنید فکر نکنید منظور من اینست که این چیزها بد است  نه ، اتفاقاٌ خیلی هم خوب است  اما منظور من اینست که صرفاٌ در شغل دکتری و مهندسی دنبال آرامش نگردید.

آبراهام مازلو، روان‌شناس معروف، ایده سلسله مراتب نیازها را در کتاب خود به نام «انگیزه و شخصیت» در سال 1943 مطرح نمود.

طبق تعریف مازلو، پنج سطح مختلف در سلسله مراتب نیازهای انسان وجود دارد:

 

1-    نیازهای فیزیولوژیکی

2-   نیازهای امنیتی

3-   نیازهای اجتماعی

4-       نیازهای احترامی و عزت نفس

5-   نیازهای خودشکوفایی

حالا اجازه بدهید من این نیازها را در زندگی روزمره تشریح کنم:

یک نفر بعد از اینکه دیپلمش را گرفت و دانشگاه قبول شد در یک رشته ای که معلوم نیست زیاد به آن  علاقه داشته باشد مدرک لیسانس میگیرد و بعد از گرفتن لیسانس شروع می کند  به دنبال کار گشتن یعنی اولین نیاز از سلسله نیازهای مازلو. در مراحل اولیه برایش مهم نیست که کجا کار کند فقط می خواهد مشغول باشدو حقوق دریافت کند بعد از چند سال کارکردن به این فکر می افتد  که خانه بخرد و بفکر بازنشستگی اش باشد تا امنیت خودرا تضمین کند یعنی نیاز دوم، بعد ازدواج ، تا نیازهای اجتماعی و عاطفی را ارضا کند و بعضی ها هم جذب انجمن ها یا موسسات می شوند تا بتوانند نیازهای اجتماعی خود را برآورده کنند . بعد وقتی همه چیز روبراه شد  نیاز چهارم یعنی نیاز به احترام ایجاد میشود از این به بعد به دنبال قدرت میگردد ومیخواهد رشد کند و روز به روز قدرتش را بیشتر کند . همه ی این مراحل چندین سالی طول می کشد  بعد تقریبا به سن بالا رسیده و دیگر  زیاد به فکر آینده نیست و به فکر زمان حالمان می افتد و بعد از همه ی این کارها خریدن خانه خوب، و یک ماشین عالی و احتمالا جمع کردن سرمایه ای برای بچه ها به این نتیجه می رسد که هیچ کاری نکرده است، حالا تصمیم می گیرد کاری انجام بدهد تا بعد مرگش مردم از او به خوبی یاد کنند. یعنی نیاز پنجم. در اینجا تصمیم می گیرد مثلا عضو شورای شهر بشود تا یک کار مثبتی برای شهرش انجام بدهد و یا به انجمن های خیره کمک کند و اگر بتواند مثلا یک مدرسه می سازد  .اینجا جاییست که هر کاری بکند منجر به آرامش درونی و شادی می شود . این قصه ای که من گفتم یک زندگی معمولی با درصد شانس بالاست.خیلی ها در همان مراحل نیازهای دوم و سوم برای همیشه می مانند.

این رو بدانید سلسله نیازهای مازلو باوجود اینکه درست است اما همیشه و صددرصد به همین ترتیب ایجاد نمی شود. مثالهایی وجود دارد که قبل از ارضا شدن نیاز اول و دوم و سوم به دنبال ارضا نیازهای چهارم و پنجم بوده اند . اما در حالت عادی به نظر من تمام نیازهای بالا لازم است  و همه  باید به دست بیاید اما وقتی قرار است  هدف گذاری کنیم برای زندگیمان ، باید از آخر شروع کنیم.

آلبرت انیشتن میگوید :

اگر میخواهید خوشبخت باشید ، زندگی را به یک هدف گره بزنید نه به آدمها و اشیاء.

تا سلامی دیگر بدرود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۰۱
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

یه روز دیگر هم از زندگی ما گذشت و خدا را شکر که باز هم هستیم.

ما داریم دارم در مورد زمان حرف میزنیم.

خوب پس برای اینکه بتوانیم از لحظه لحظه زمان زندگیمان استفاده کنیم نیاز به برنامه ریزی داریم.

وقتی واژه برنامه ریزی گفته میشود کلمه هدف هم خوب بخود باآن همراه میشود .

ما نمیتوانیم برنامه ریزی کنیم برای هیچی .

خوب پس بریم سراغ هدف

خدا  برای خلقت انسان هدف تعیین کرده و در آیات متعدد در قرآان این موضوع را گفته است . از جمله

خداوند  در سوره هود آیه 60 می‏فرماید:

 برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم صالح گفت: ای مردم! خدا را عبادت کنید که معبودی غیر از او ندارید. او شما را از زمین آفرید و آبادی آن را از شما خواسته است».

پس بدون هدف و بی دلیل نمیشود زندگی کرد. ما قراراست  زمین را آباد کنیم.

 

اجازه بدهید کمی در مورد هدف و نحوه هدف گذاری در زندگی حرف بزنیم.

 

حتماً میگوید وای خدا لطفاً بس کنید من همه چیز را در مورد هدف گذاری میدانم . باید مثبت فکر کنم و... و....و.... .  من میدانم احتمالاً شما کتابهای زیادی در مورد این موضوع خواندید .و ممکن است بدانید اما این را هم بدانید. کم اطلاعی خطرناک تر از بی اطلاعی است . مواظب باشید در هیچ جا دچار خطر کم اطلاعی نشوید.  

اگر ندانیم کجا میرویم چطور تصمیم بگیریم چگونه برویم؟

فکر کنید به رستورانی میروید. گارسون از شما میپرسد  چی میل دارید قربان؟ اگر بگویید نمیدانم چه میشود؟ گارسون فکر میکند شما یا جاهلید با غافل و شمارا بیرون میکند.

پیشخدمت زندگی هم با ما همین رفتار را میکند  اگر جهت دار و هدف دار از زندگی چیزی نخواهیم او نیز چیزی به ما نخواهد داد.

فرض کنیم سوار تاکسی  شدیم. راننده میپرسد کجا تشریف میبرید؟

اگر بگویم میدان معلم و نه میدان حافظ نه میدان سعدی چه اتفاقی می افتد ؟ مطمئن باشید راننده تاکسی فکر میکند ما مشکل عقلی داریم و حتی ممکن است از ما بترسد . نه؟ و حتما" مارا پیاده میکند .

دنیا برای انسان مثل پیشخدمت و راننده تاکسی است .

خداوند در سوره اسرا آیه 70 میفرماید:

همانا ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا ( خشک و تر ) مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم .

 

بگذارید یه قسمتی از داستان آلیس درسرزمین عجایب را برایتان بخوانم:

زمانی آلیس به جایی میرسد که هر راه به سویی میرومد و او نمیداند به کدام جهت برود. از همراه خود  راهنمایی میخواهد و از او میپرسد .:

ممکن است به من بگویی که کدامین راه را در پیش گیرم؟

همراهش میگوید بستگی دارد که دلت بخواهد به کجا بروی؟

الیس جواب میدهد من چندان اهمیتی نمیدهم که به کجا برسم.

همراهش پاسخ میدهد پس دیگر فرقی نمیکند که از کدام راه بروی.

 

پس اول برای خودمون مشخص کنیم که کجا قراراست برویم. بعد تنظیم میکنیم با چی ، با کی، چطوری و در چه فاصله زمانی به جایی که میخواهیم برویم برسیم.

اما مشخص کردن این کجا کمی سخت است، نیست؟

آنهایی که میگویند نیست به قول ابن یمین فریومدی ((بداند و بداند که بداند)) هستند اینها هدفشون مکتوبه و هر روز  نگاهی به آن می اندازند و به یاد خودشان می آورند که قرار است کجا بروند ؟ وتوضیح اینکه این آدمها درصد خیلی کمی از یک جامعه را تشکیل میدهند.

اگر جزو این درصد کم هستید من واقعاً به شما تبریک میگویم. شما ها تاثیر گذاترین انسانهای آینده هستید.

 

اما اگر نیستید عیبی ندارد حالا که دارید صدای منو میشنوید یا این مطالب را میخوانید تصمیم بگیرید که باشید. شماها نداند و بداند که نداند هستید.

تا فردا خدا نگهدار.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۴۸
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

من احمد فخاریان هستم کارشناس ارشد مدیریت  مالی و هر روز تو این برنامه و انشاالله همین ساعت میخواهیم در مورد زمان حرف بزنیم.

حتماً منتظر بودید من در مورد مسائل مالی حرف بزنم. خوب الان هم دارم همین کار را میکنم.

حتماً شنیدید که میگویند وقت طلاست. خوب پس من هروقت گفتم زمان شما طلا بشنوید.

تعریف زمان :

زمان یعنی گرم گرم طلا که شما پرت میکنید پشت سرتان و دیگر هم نمیتوانید برگردید و بردارید.

عقربه ثانیه شمارش را نگاه کنید.  میبینید با چه سرعتی میچرخه؟ روزهای عمر ما به همین سرعت در حال گذره.

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین      کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس.

زمان به سرعت در حال گذر است ، اگر سوارش نشویم بلیطمان می سوزد .

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : به عمر خود بخیل تر باش تا به درهم و دینارت.

 

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : مدت زندگانى، محدود است و هیچ کس از عمرى که برایش مقدّر شده است، هرگز فراتر نمى رود. پس، پیش از آن که عمر به سر آید بشتابید.

 

هر روز این جمله تکراری را در جاهای مختلف میگوییم و میشنویم که ((وقت ندارم !)).

 جالب است  آدم های ماشینی شدیم که صبح تا شب کار می کنیم ، بدون داشتن وقت آزاد!

اما این وقت های ماچطور پر میشود  که همیشه میگویم ندارم ؟

 شاید مقصر ما هستیم که تا حالا ننشستیم یک گوشه وفکر نکردیم . ننشستیم  درست و حسابی بر لب جوی و گذر عمر ندیدیم ! همش سعی کردیم با تمام توان شنا کنیم و با خسته کردن خودمون زندگی را بگذرانیم و بادیدن زیبایی های کنارجوی حسرت بخوریم که ای کاش وقت داشتیم !

چکار میکنیم که وقت نداریم ؟

همه با هم حسرت این روزها و لحظه های پرشتاب را می خوریم و هیچ تلاشی برای بهبود و بهره بردن بهتر از لحظه هامون نمی کنیم . همیشه کار داریم ، کارهایی ریز و درشت ، بدون اولویت بندی ! همین کارهای ساده وقت های بدون بازگشت ما را به خودشون اختصاص می دهند. یکم فکر کنیم چرا به اینجا رسیدیم ؟

کاش یکم از این وقت ها را صرف تجدید نظر درست و حسابی برای زندگی تکراری و روزمره خودمان بکنیم . تا اگر به جایی قرار نیست برسیم ، بتوانیم از لحظه هایی که بدون تکرار در حال عبورند ، لذت بیشتری ببریم .

برای امروزی که فردای دیروزهای ما بوده ، چقدر ارزش قائلیم . امروزی که دیروز و خاطرات فردای ماست . چرا کاری کنیم که به خاطر زندگی نکردن ، خودمان را سرزنش کنیم !

باید شروع کنیم و تمام برنامه هایی که دوست داریم را همین امروز در برنامه خود بگذاریم و مطمئناً هم به اندازه تمام آنها وقت خواهیم داشت . برنامه هایی که از ما انسان دیگری می سازد!

فقط کافیه در ذهنمان واژه وقت نداریم را پاک کنیم  و برای هر کار یا پیشنهاد جدید و مفید ، جمله " در برنامه خود حتماً قرار می دهم " را جایگزین کنیم .

بچه ها اگر این کار را نکنیم مطمئن باشید به جایی می رسیم که حتی برای زندگی کردن هم وقت نداریم !

ابن یمین فریومدی در قرن هشتم هجری آدمها را به چهار دسته تقسیم کرده فکر کنید و ببینید جزو کدام دسته هستید.

  1. آنکس که بداند و بداند که بداند                            اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
  2. آنکس که بداند و نداند که بداند                           بیدارش نمایید که بس خفته نماند
  3. آنکس که نداند و بداند که نداند                           لنگان خرک خویش به منزل برساند
  4. آنکس که نداند ونداند که نداند                           در جهل مرکب ابد الدهر بماند

جایگاه خودتان را در این چهار دسته را پیدا کنید.

 تا فردا خدا نگهدار.

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۳۰
احمد فخاریان