فکرت را تغییر بده تا زندگیت تغییر کند

قدم اول شروع هر کاری فکر کردن به آن است

فکرت را تغییر بده تا زندگیت تغییر کند

قدم اول شروع هر کاری فکر کردن به آن است

روز نهم :

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

بیشتر روانشناسها معتقد هستند که عزت نفس اساسی ترین عامل در شکل گیری یک شخصیت سالم است.

خوب حالا عزت نفس یعنی چی:

عزت نفس یعنی چقدر خود را دوست دارید؟

هرچقدر عزت نفستون بالاتر باشه اعتماد به نفستون هم بالاتره.

عزت نفس اصل بنیادین موفقیت و خوشبختیه. برای اینکه واقعا" احساس کنید زنده هستید باید خود باوری داشته باشید.

به این جمله ها گوش کنید:

من هیچ وقت نمیتونم یه کار را درست انجام بدم.

من اصلا" نمیتونم زبان انگلیسی یاد بگیرم.

من همیشه ریاضیم ضعیف بوده.

من حفظیاتم ضعیفه.

این کار خیلی سخته نمی ارزه روش وقت بزارم.

این کار از توان من خارجه.

من سخنرانی  کنم ؟ اصلا" حرفشو نزن.

این جمله ها و جمله های شبیه این براتون آشناست نه؟ خیلی بکار میبرید؟ خوب فکر میکنید وقتی شما اینها را مدام میگید. این مغز بیچاره شما باید چیکار کنه؟ هیچی اونم خیالش راحت میشه و هیچ کاری نمیکنه کلی هم از شما تشکر میکنه که بهش زحمت ندادید.

اما اگر تمام جملات بالا را برعکس کنید چی میشه؟

بزارید قبلش یه چیزی را در مورد روش کار مغز بگم.

اقای آنتونی رابینز که یکی از الگوهای من در زندگیمه معتقده رفتارهای هر آدمی تحت کنترل دو نیروست . این یعنی مغز انسان هر کاری را به دو دلیل انجام میده یا نمیده؟

دلیل اول کسب خوشی.

دلیل دوم اجتناب از ناراحتی.

یعنی وقتی ما فکر میکنیم انجام یک کار برای ما سخته و وقت انجامش اون جملاتی را که گفتم میگیم مغز ما هم تمایلی برای انجام کار پیدا نمیکنه . قطعا" یاد گرفتن زبان انگلیسی در مراحل اولیه سخته پس ما میگیم نمیتونیم و مغز راحت طلب ما هم میگه افرین و با خیال راحت میخوابه.

اما اگر به این باور برسیم که یاد گرفتن زبان چقدر به ما کمک میکنه و در آینده چه لذتی خواهیم برد از بلد بودنش اون وقت ماجرا فرق میکنه و تمایل شدید برای یادگیری پیدا میکنیم و انجامش هم با وجود سختی برای ما راحت میشه.

حالا کاری که باید بکنید اینه ، هر کاری را ابتدا بررسی کنید که چه لذتی به شما میده و چه ناراحتی یا سختی ای برای شما داره. اون وقت باید ببینید سختیش به خوشیش می ارزه یا نه ؟ اگر می ارزید شروع کنید به انجام و مطمئن باشید که مغزتون هم یاری خواهد کرد.  

خوب اینکه شما هرکاری را که برای دیگران سخته انجامش بدید باعث خوشحالیتون نمیشه ؟ میشه

و این خوشحالی باعث میشه عزت نفس شماهم بالا بره . و باز  بالا رفتن عزت نفس خوشحالی مضاعف ایجاد میشه.

حالا سه تا عامل سازنده عزت نفس را براتون میگم.

اول شناخت ارزشها: یعنی همون قانون اساسی که در موردش قبلا" صحبت کردیم.

دوم تلاش برای تسلط داشتن: حس کنترل و تسلط بر زندگی خیلی حس قشنگیه نه؟ شنیدید بعضی ادمها میگن من به هرچی که تو زندگی خواستم رسیدم . به نظر من که خیلی حس قشنگیه که آدم هرچی میخواد را داشته باشه. با یادگیری مدیریت زمان میتونید بر لحظه لحظه زندگیتون یعنی همون طلاهایی که گفتم تسلط داشته باشید و الکی و بیهوده خرجش نکنید. این یعنی بالا بردن کارایی.یعنی بیشترین کار در کمترین زمان.

افزایش حس کارایی و بازدهی ، عزت نفستون را بالا میبره.

 

سوم شناخت خواسته ها: هرچه اهداف و فعالیتهای شما با قانون اساسیه زندگیتون هماهنگ تر باشه ، احساس بهتری خواهید داشت. وقتی برای رسیدن به چیزی که به اون باوردارید تلاش میکنید احساس بهتری نسبت به خود پیدا میکنید و عزت نفستون بالا میره.

خوب حالا وقتی ما میدونیم .

·        مدیریت زمان ابزار دستیابی به زندگی بهتر است

·        مدیریت زمان وسیله ایست که مارا از جایگاه کنونی به مقصد مورد نظر میبرد.

·        مدیریت زمان مجموعه ای از قوانین شخصی است که  به ما امکان میدهد که آنچه را که برای موفقیت نیاز داریم بدست آوریم ، انجام دهیم و به اوج لذت برسیم.

·        با مدیریت زمان میتونیم کلیه جمله های بالا را برعکس کنیم.

خوب حالا در مورد مدیریت زمان بگید : آیا سختی یادگیری و انجام مدیریت زمان یعنی انجام هر کاری در زمان خاص  به لذت یادگیریش می ارزه یا نه؟

با مدیریت زمان از این به بعد میتونید بگید:

من هیچ وقت نمیتونم یه کار را ناقص انجام بدم.

من اصلا" نمیتونم زبان انگلیسی یاد نگیرم.

من همیشه ریاضیم قوی  بوده.

من حفظیاتم خیلی خوبه .

این کار خیلی سخته می ارزه روش وقت بزارم.

این کار از توان من خارج نیست .

من سخنرانی  کنم ؟ حتما" هیچ مشکلی نیست .

موفق باشید و تا فردا خدا نگهدار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۵
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

دیروز سه روش برای اینکه چطوری عادت کنیم به انجام این برنامه ریزی. و نگهداری طلاهامون. گفتم.

            روش اول : - صحبتهای مثبت با خود

            روش دوم - خود را فردی با کارایی بالا تصور کنید

            روش سوم تمرین ذهنی

امروز هم سه روش دیگه را براتون میگم :

            روش چهارم - ایفای نقش

فکر کنید بازیگرید. همه دوست دارید بازیگر بشید نه؟

خوب تصور کنید برای بازی در نقش یک انسان کارآمد در یک فیلم انتخاب شدید. باید نقش کسی را بازی کنید که بسیار منظم است. همینطور که کارهای شخصی روزانه تون را انجام میدید خودتون را بازیگر تصور کنید و سعی کنید ار زمان و وقتتون بطور مناسب استفاده کنید. وانمود کنید که فردی با راندمان بالا هستید . این بازی به مرور میشه شخصیت و باورتون. و کم کم این کارامدی و مهارت استفاده از زمان میشه جزو یکی از خصلتهای خوب شما.

            پنجم - الگو پذیری

زندگینامه افراد کارآمد و موثر را بخونید و آنها را الگوی خود قرار دهید.

میخواهید یه الگوی خوب براتون معرفی کنم.؟  حضرت امام خمینی

ایشون به قدری در زندگی و کارهای روزمره منظم بودند که میگن اطرافیانشون میتونستن با کارهای ایشون ساعتشون را تنظیم کنند.

زندگینامه  افراد موثر در دنیا را بخونید. بسیاری از انسانها با الگو برداری به جایگاه رسیدند که خودشون الگویی شدند برای بقیه.

یک رفتار مشخص نتیجه مشخص داره . فرض کنید شما دارید خاطرات آقای الف را میخونید . آقای الف در خاطراتش نوشته من از سمنان سوار اتوبوس شدم به مقصد تهران اونجا داخل ترمینال جنوب پیاده شدم و از مسئول یکی از شرکتهای حمل و نقل پرسیدم چطوری میتونم برم تبریز ؟ ایشون گفت که ماشینهای تبریز توی ترمینال آزادی هستند باید تشریف ببرید اونجا و برای رفتن به ترمینال آزادی میتونید با اتوبس شرکت واحد یا تاکسی هایی که در محل مشخص شده هستند برید . منم رفتم و چون میخواستم سریعتر برسم با تاکسی رفتم ترمینال آزادی و اونجا اکثر شرکتهای حمل و نقل به مقصد تبریز اتوبوس داشتند. از شرکتی که برای نیم ساعت دیگه حرکتش بود بلیط خریدم و با اتوبوس به سمت تبریز حرکت کردم و بعد از 9 ساعت طی مسیر به تبریز رسیدم و ادامه داستان.

خوب حالا شما میدونید چطور میشه به تبریز رسید. اگر دقیقا" همین مسیری که آقای الف رفته را برید شما هم به تبریز میرسید نه  شهر دیگه ای.

رفتارهای دیگر انسان هم همینطوریه کاری که افراد موفق انجام دادند  و به موفقیت رسیدند اگر شما هم انجام بدهید به موفقیت میرسید.

 نظم در زندگی ، تلاش و برنامه ریزی برای رسیدن به موفقیت را در زندگی همه افراد موفق خواهید دید.

برای رسیدن به موفقیت به 20% هوش و 80 درصد تلاش و پشتکار نیاز دارید.

 

            ششم - معلم شوید

همینطور که دارید سعی میکنیدو میخونید و یادمیگیرید که چطوری منظم و برنامه ریز باشید به این فکر کنید که چطوری به اطرافیانتون و دوستانتون یاد بدید.

کارشناسان اعتقاد دارند. اگر ضمن یاد گیری به این قکر کنید که چطوری همان مطالب را آموزش دهید، میتونید آن را بسیار سریعتر از زمانی که صرفا" جهت یادگیری خودتون میخونید یاد بگیرید .

در انتهای صحبتهای امروز به مطلبی که براتون میخونم دقت کنید و فکر کنید.

 

در ۳۰ سالگی کارش را از دست داد

در ۳۲ سالگی در یک دادگاه حقوق شکست خورد

در ۳۴ سالگی مجددا ور شکست شد!

در ۳۵ سالگی که رسید,عشق دوران کودکی اش را از دست داد!

در۳۶ سالگی دچار اختلال اعصاب شد!

در ۳۸ سالگی در انتخابات شکست خورد!

در ۴۸,۴۶,۴۴ سالگی باز در انتخابات کنگره شکست خورد!!!

به۵۵ سالگی که رسید هنوز نتوانست سناتور ایالت شود!

در 50 سالگی مجددا سناتور نشد!

در 52 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد


نام او آبراهام لینکلن بود.

معروف به مرد آهنین

 

جا نزد

هرگز جا نزنید

بازندگان آنهایی هستند که جا زدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۱۴
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

دیروز گفتیم اگر انگیزه باشد میتوانید یکی از کارآمد ترین ، موثر ترین و متمرکزترین انسانهای دنیا بشوید .

چه انگیزه ای بهتر از اینکه با برنامه ریزی میتوانید به بلندترین قله های موفقیت برسید.

دیروز در مورد چیزهایی که باعث میشود به فکر برنامه ریزی برای وقتمون یعنی طلاهایی که داریم نباشیم صحبت کردیم.

امروز میخواهم در مورد این صحبت کنم که چطوری عادت کنیم به انجام این برنامه ریزی. و نگهداری طلاهایمان.

 میخواهم چند روش و تمرین ذهنی برای رسیدن به اوج عملکرد و کمتر هدر دادن طلاهاتون   برایتان بگویم.

            اول  - صحبتهای مثبت با خود

یعنی به جای اینکه همش بگید : "من همینطوریم " ، "من از بچگی اینطوری بودم" ،"من نمیتونم منظم باشم " .. بگید " من در مدیریت زمان عالی هستم " بگید " من همیشه  دقیق و خوش قول هستم " یا جمله های شبیه این ، این  جمله های مثبت که همیشه بکار میبرید کم کم بر رفتار شما تاثیر میزاره چون در صورتی که کاری از روی بینظمی انجام بدید خودتون را سرزنش میکنید . امتحان کنید

            دوم - خود را فردی با کارایی بالا تصور کنید

ضمیر ناخود آگاه قابل برنامه ریزیه .

در روان شناسی میگن در آینده به همان فردی تبدیل خواهید شد که اکنون در ذهن خود می بینید.

سعی کنید خودتان را فردی منظم ، کارآمد و موثر تصور کنید . حتما" زمانی از زندگیتون وجود داشته که بصورت کارآمد و موثر حجم زیادی از کارهایتان را انجام دادید بخصوص زمانی که به یه دلیلی مجبور بودید.  سعی کنید اون خاطرات را بارها و بارها به یاد بیارید . و از توانایی هاتون لذت ببرید.

            سوم تمرین ذهنی

ورزشکارهای حرفه ای علاوه برتمریناتی که انجام میدن تمرین دیگه ای دارن که بهش میگن تمرین ذهنی.

این کار نیازمند تمرین و تکرار کارها  در ذهن ، قبل از شروع فعالیت فیزیکیه. در یک مکان آرام و ساکت مینشینن  و در ذهن مسابقه را تصور میکنن و حرکاتی که باید انجام بدن را برنامه ریزی میکنن.

دقیقا" همین کار را مهماندارهای هوا پیما هم انجام میدن. یعنی زمانی که هواپیما داره از زمین بلند میشه و اوج میگیره و لحظه نشستن یعنی دو زمانی که بیشترین ریسک پرواز وجود داره . مهماندارها روی صندایهاشون نشستن و اتفاقات محتمل را توی ذهن بررسی و کارهایی را که باید انجام بدن را تمرین میکنن. اینطوری ذهنا" اماده هستن و در صورت بروز اتفاق با سرعت عمل و کارایی بالایی وظایف و مسئولیتهاشون را انجام میدن.

بهترین زمان برای انجام تمرین ذهنی شبها در رختخواب است درست قبل از خواب. خودتون را در حال انجام کارهای فردا تصور کنید. مثلا" شما دانش آموزها تصور کنید که فردا سر کلاس درس نشستید و معلم داره ازتون درس میپرسه حدس بزنید چه سوالی از دوستتون و چه سوالی از شما میپرسه . و خودتون را در حال پاسخ دادن تصور کنید. مطمئنم از اینکه بعضی وقتها درست همونطور که تصور میکنید اتفاق میافته تعجب میکنید.

من این تمرین را خیلی  دوست دارم

تمرین ذهنی را بطور مداوم انجام دهید و خود را طوری تصور کنید انگار یکی از منظم ترین و کارآمد ترین افراد قابل تصور هستید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۳۱
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

امروز میخواهم درباره دلایل آموختن و انجام مدیریت زمان و اینکه چرا بعضی ها اینکار را نمیکنند صحبت کنم .

دو تا از مهمترین دلایل انجام و یادگیری مدیریت زمان اینست که

1-   بازدهی و عملکرد خود را بهبود میدهیم .

با انجام مدیریت زمان بهتر و موثر تر از قبل درس میخوانیم یا کار میکنیم اینکه بدون برنامه درس بخوانیم یا کار کنیم. هرچی پیش آمد انجام بدهیم مطمئنا" بهره خوبی برای ما ندارد.

یک  مثال بزنم برای بهتر درس خواندن. برنامه ریزی کنید که هر روز درسهای فردا را پیش مطالعه کنید خیلی کوتاه و درسهای همان روزتون را هم بخوانید. معمولا" ما ها ازیک درس خوشمان میاد و این باعث میشود  هر وقت نیت میکنیم درس بخوانیم همان درس و کتابی را که دوست داریم مطالعه میکنیم.و در آن درس قویتر میشویم  در صورتی که با مدیرت زمان میتوانیم به همه درسها برسیم و وقت بیشتری را به درسهای ضعیف اختصاص بدهیم به شما قول میدهم بعد از مدتی دیگر درسی وجود ندارد  که در آن ضعیف باشید.

2-   کنترل خود را بر امور افزایش دهید.

هرچه قدر بیشتر در کنترل زمان مهارت پیدا کنیم احساس خوشبختی و اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنیم و نسبت به سرنوشت خودمان احساس مسئولیت بیشتری میکنیم.

 

حالا سه تا مانع ذهنی وجود داره که باعث میشود ادمها در مقابل مدیریت زمان مقاومت کنند.

1-   نگرانی درباره کاهش حالت طبیعی و خود انگیختگی

اولین باور غلط در مورد انجام مدیریت زمان این است  که:اگر خیلی سازمان یافته باشیم، فردی سرد، حسابگر، و بی احساس خواهیم شد. در صورتی که کاملا" برعکس است .  معمولا ماها پشت این باور غلط مخفی میشیم و بی نظمیهای خودمان را توجیه میکنیم. در صورتی که افراد نا منظم خود انگیخته نیستند آنها صرفا" سردرگم و اغلب عصبانی هستند. و معمولا" دچار استرس هستند. هرچه منظم تر باشید وقت بیشتری خواهید داشت.

2- برنامه ریزی ذهنی منفی

متعارف ترین توجیه : ((من همینطور هستم )) یا ((من همیشه اینجوری بودم ))

باید بدانید هیچکس شلخته و نامرتب به دنیا نمیاد. مهارتهای مدیریت زمان قابل یادگیری است و با تکرار و تمرین مهارتمان بیشتر هم میشود .

3- باورهای خود محدود کننده

مردم فکر میکنند این باور بخش ذاتی یا فطری زندگی یا میراث است . اما رفتارهای شخصی تا حد زیادی تحت کنترل خود شما هستند.

تصور کنید یک کارشناس بهره وری با یک دوربین 24 ساعت شبانه روز شما را چک  می کند در صورتی که برای مدت یک ماه  وقتتان را به صورت کار آمد گذرانده  و هر روز بر روی مهمترین اولویتهای خود کار کرده باشید 10 میلیون تومان جایزه میگیرید.

راستش را بگوید طی این یک ماه چقدر کارآمد خواهید شد؟

مطمئنم با انگیزه کافی یکی از کارآمد ترین ، موثر ترین و متمرکزترین انسانهای جهان خواهید شد.

تا روزی دیگر خدا نگهدار.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۷
احمد فخاریان

ا" خیلی براتون پیش اومده که قبل از شروع کاری یا در موقعیت خاصی میگوئید با ((توکل به خدا شروع میکنم )) .

اما ....

آیا تابحال توکل کردید ؟

اصلا" توکل یعنی چی ؟

آیا اصلا" گفتن این جمله درسته ؟ اگه درسته . کی ، کجا یا در چه شرایطی ؟

البته خیلی از ماها منظورمون از گفتن این کلمه توکل ، امید است یعنی به جای جمله بالا میخواهیم بگویم (( به امید کمک خدا شروع میکنیم )) . نمیخواهم با کلمه ها بازی کنم اما واقعا" اگر سعی کنیم هر کلمه ای را سر جای خودش به کار ببریم خیلی خوبه نه ؟ به قول یکی از دوستان عزیزم اگر اینکار را بکنیم دیگه نیازی نیست برای هر جمله ای که میگوییم یک صفحه توضیح بدهیم .

بگذریم ..

حالا بریم سر کلمه توکل .

توکل در لغتنامه دهخدا این طور  توضیح داده شده : توکل کردن . [ ت َ وَک ْ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واگذاشتن به خدا و پناوه به خدا کردن . (ناظم الاطباء): توکل کردن به خدا؛ تفویض کردن ، یله کردن ، رها کردن ، واگذاشتن به او تعالی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ایزدتعالی بندگان را که راست باشند و توکل بر وی کنند... ضایع نماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص  .215).

گرتوکل میکنی در کار کن ------ کسب کن پس تکیه بر جبار کن . مولوی

خوب حالا فکر کنیم ببینیم کداممون تا به حال توکل کردیم ؟

اصلا" توکل درسته یا نه ؟

ما که اعتقاد داریم خدا به ما اختیار و عقل داده و خودمون میتونیم کار هامون را انجام بدیم و در مورد مشکلاتمون فکر کنیم چرا باید کار هامون را واگذار کنیم به خدا پس خودمون چه کاره هستیم ؟

درسته همه این سوالات توی ذهن من هم هست .

اما ... اما .. اما ...

یه موقع هایی واقعا" آدم نمیدونه باد چیکار کنه . هیچ را هی به نظرش نمیرسه از آدمهای مختلف سوال میکنه و جوابهای مختلف میشنوه  خیلی هاشون هم میگن :

(( خوب چه را اون کارو کردی که حالا اینطوری بشه و الان دیگه نشه کاری کرد حقته .

ای بابا من خودم دارم میترکم داغونم تو دیگه سر کوفت نزن .نمیشه که آدم اشتباه نکنه . تازه یه موقع هایی هم آدم چوب اشتباهات دیگران را میخوره الان باید چیکار کنم ؟

الان ؟ نمیدونم . کاری نمیشه کرد .

خوب اگر نمیدونی پس دیگه غر نزن برو سرکوفت هم نزن . ))

خدا نکنه که براتون پیش بیاد همچین چیزی . اما ما توی این بلا تکلیفی  تو این نمیدونم نمیدونم ها تازه یاد خدا می افتیم و باید هم بیافتیم . ولی اگر (( سرکوفت نمیخواهم بزنما )) اون اول کار که میگیم به امید خدا شروع میکن واقعا" با امید به او باشه شاید اینطوری نشه چون ما اشتباه میکنیم خدا که اشتباه نمیکنه . وقتی میگوییم به امید خدا  مثل بچه ای میمونیم که دستشو میده به مادرش و  با مادرش میره بیرون  این بچه به امید مادرش رفته وهیچ وقت هم دست مادرشو ول نمیکنه . اما..... بعضی از بچه های شیطون مثلا" دو تا خیابون را با کمک مادرشون رد میشن دیگه دقت نمیکنن که در واقع مادر به خیابون نگاه کرده و دیده ماشین نمیاد و رد شده اما بچه متوجه این موضوع نشده سر خیابون سوم فکر میکنه همیشه امنه میگه ما این همه از خیابون رد شدیم ماشین نیومد که پس اصلا" ماشین نیست و دست مادرشو ول میکنه  ازش جدا میشه و میدود توی خیابون که رد شه و واییییییییییییییییییییییییی

اگر ما به امید خدا میریم همیشه باید چشمامون  به او باشه  ببینیم او چی میخواهد و در موقعیت های مختلف اگر او بود چگونه عمل میکرد . هر کار بزرگی که قرار انجام بشه قطعا" از کار های کوچکتر تشکیل شده قدم به قدم ببینیم اگر مادرمون یا اونی که بهش امید بستیم بود هم همینکارو میکرد بعد انجامش بدیم . ولی خوب حالا انسان است و اشتباه یا بر اثر اشتباه دیگران  اومد و اتفاقی افتاد و کار از کار گذشت . حالا نوبت توکل است توکل توکل توکل .

در اینطور مواقع به نظر من باید توکل کرد به معنا ی واقعی کلمه که در لغتنامه دهخدا آمده .

خیلی از روانشناسها معتقدند که همیشه در مورد مسائلی فکر کن که در حوزه اختیارات و تحت کنترل تو است یعنی اگر کسی از نزدیکانت خدای نکرده بیماری صعب العلاجی داره نه خودش و نه اطرافیانش نباید هر روز بنشینند زار زار گریه کنند و تمام ذهن خود را معطوف این کنند که وای خدا چرا اینطوری شد چرا بهمان شد حالا چیکار کنیم و ....

روانشناسها میگویند درمان این بیماری  از توان شما خارجه یا به نوعی بیرون دایره نفوذ شماست پس اصلا" بهش فکر نکن و فقط و فقط به چیزی فکر کن که در دایره نفوذ تو است .

من هم میگویم اگر بخواهی تمام مشکلات را خودت حل کنی کمرت خواهد شکست  . گاهی لازم است انسان بعضی از مشکلات را که واقعا" حلش از توانش بیرون بیندازه گردن خالقش و خودش به مشکلات کوچکتر فکر کنه و اونها را حل کنه یعنی در واقع توکل کنه و در مورد اون موردی که توکل کرده سعی کنه به ندای قلبش گوش بده و طبق اون عمل کنه .

حالا یه داستانی هم از قول یه بزرگی که نمیدونم کیه براتون نقل میکنم البته شاید خیلی ها شنیده باشید ولی خوب . راستی  من چقدر نوشتما خوبه که اولش گفتم چیزی به ذهنم نمیاد به هر حال پر حرفیه منو ببخشید امید وارم نظراتتون را بدید و کمکم کنید تا من بعد بهتر بنویسم . 

خدا یا کمک کن تا تمام آفریده های تو را دوست بدارم و آنها نیز مرا.

داستا ن : کوهنورد

داستان درمورد یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سالهاآماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد شب بلندی های کوه را تماما در بر گرفت و مردهیچ چیز را نمی دید همه چیز سیاه بود همان طور که از کوه بالا میرفت چند قدم مانده به قله کوه پایش لیز خورد ودر حالی که به سرعت سقوط می کرد . از کوه پرت شد . درحال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است نا گهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود وفقط طناب او را نگه داشته بود ودر این لحظه سکوت برایش چاره ای نماند جز آنکه فریاد بکشد خدایا کمکم کن نا گهان صدای پر طنینی که از آسمان شنیده می شد جواب داد: از من چه می خواهی؟ ـــــای خدا نجاتم بده! ــــواقعا باورداری که من می توانم تو را نجات دهم؟ ــــالبته که باور دارم ــــاگر باور داری طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد. گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیداکردند بدنش از یک طناب آویزان بودو با دست هایش محکم طناب را گرفته بود.... و اوفقط یک متر از زمین فاصله داشت

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۶:۴۴
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

دیروز یه سوال پرسیدم  وآن این بود که آرزویتان چیست ؟

میخواهید دکتر بشوید؟

چرا؟

آیا پاسخ چرا در قالب قانون اساسی زندگیتان هست؟

خوب الان هدف مشخص و دلیلش هم مشخص است  پس شما چند قدم که نه . هزارن قدم از کسانی که منتظرند ببینند چه پیش می آید بعد تصمیم بگیرند جلو هستید.

در واقع ما میخواهیم وقتمان را برنامه ریزی کنیم برای رسیدن به هدفمان ، یکی از خصوصیات برنامه ریزی انعطاف پذیری برنامه است . چرایی دندانپزشک شدنتان از این بابت مهم است که ممکن است  به هر دلیلی شما یک دندان پزشک نشوید. خوب حالا که دندانپرشک نشدید . دنیا به آخر رسید ؟

قطعاٌ نه ، زندگی ادامه دارد و شما برای رسیدن به آن دلیلی که برای دندان پزشکی آوردید باید تلاش کنید. پس اگر دندان پزشکی نشد شغل دیگری را باید پیدا کنید که به آن علتی که مد نظر شما بوده برسید تا نیاز خود شکوفایی تان را بتوانید ارضا کنید.

نمیدانم متوجه منظور من شده اید یا نه میخواهم بگویم شغلی که  انتخاب میکنید فقط وسیله ایست  برای رسیدن به هدف.

اما ممکن شما اعتقاد داشته باشید که نه فقط همین شغل میتواند آن چیزی که در ذهن من است را پاسخ دهد. خوب حتما" همینطور است  . هیچکس بهتر از خودتان نمیتواند در مورد شما تصمیم بگیرد.

این را  مطمئن باشید.

هیچ مشاوری نمیتواندبه شما بگوید چه رشته ای را بخوانید  وچه آینده ای برای شما بهتر است .

آینده خودتان است خودتان باید در موردش تصمیم بگیرید و مسئولیتش را هم به عهده بگیرید . هرچند این به این معنی نیست که مشورت نکنید. اما اجازه ندهید کسی برای شما تصمیم بگیرد.

اما مشورت شما باید به این شکل باشد که چه رشته یا شغلی میتواند با اهداف نهایی شما همخوانی داشته باشد. اینکه این رشته بعداٌ کاربردش زیاد است و راحت میروید سر کار، مسخره ترین حرفی است که یک نفرمیتواند بزند . مطمئن باشید اگر رشته ای را بخوانید که دوستش نداشته باشید  دو اتفاق می افتد. یا وسط راه رها میکنید که این عقلانی ترین و شجاعانه ترین کار است و یا در همان مسیر میروید و تا آخر عمر به کسی که شمارا در این مسیر قرار داده نفرین میفرستید و خودتان هم فقط میگذرانید اما زندگی نمیکنید.

پس لطفا" خودتان و دیگران را به دردسر نیاندازید و راه خودتان را خودتان انتخاب کنید.

 

پیشنهادم این است یک دفتر بردارید و چیزهایی که لازم است را بنویسید.

بهتون قول میدهم نفعش نه تنها به خودتان بلکه به تمام افراد جامعه تان میرسد. البته اگر برایتان مهم است ؟

 

اول دفترتان قانون اساسی زندگیتان را بنویسید .

و بعد به این سوال من پاسخ بدهید.

چه چیزی باعث خوشبختی میشود ؟

پول؟

         شغل؟

         سرگرمی؟

         ورزش؟

         همه موارد ؟

بگذارید کمکتان کنم هیچکدام از اینها به تنهایی برای آدم خوشبختی نمی آورد.

زیگموند فروید پدر فلسفه مدرن :

انگیزه اولیه انسان ، اصل لذت است. یعنی تلاش مداوم برای رسیدن به چیزی که به ما احساس خوبی نسبت به خود و زندگی ما می بخشد.

این یعنی همون قانون اساسی یعنی پاسخ به سه سوال قبلی

در مقام یک انسان چه کرده ایم؟ تا چه حد خلاقیت داشتیم؟ و دیگران در مورد ما چه فکری میکنند ؟

مدیریت زمان ابزاری است که با آن میتوانید زندگی بهتری را برای خودتان بسازید.

برنامه ریزی زمان میتواند شمارا از جایگاه فعلیتان به مقصد مورد نظرتان برساند.

داستان تاکسی یادتان هست ؟ مدیریت زمان همان تاکسی است .

مطلب دومی که باید در دفترتان یاد داشت کنید. مقصدتان است .

 

قانون: هدف باید مشخص و مکتوب باشد.

بنجامین فراکلین : اگر زندگی را دوست دارید ، وقت را تلف نکنید ، چراکه زندگی از وقت ساخته شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۴
احمد فخاریان

حکایت زیبای بهلول و شیخ جنید بغدادی

آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی  به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او….
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد.

بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری..

بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد اول «بسم‌الله»  می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم.. بهلول برخاست و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند. بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد. بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی.. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟
عرض کرد آری چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم،  پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً!  بهلول  ادامه داد:

در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۱۹
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

قبلا" در مورد ترتیب نیازهای انسان حرف زدیم و گفتیم برای تعیین هدف باید از آخر شروع کنیم.

یعنی اینکه اول نیازهای  خوشکوفایی و یا به تعبیر من ارزشی خودمان را تعیین کنیم.

برای مثال

 تعیین هدف : میخواهید ظرف یکسال 100 میلیون پول داشته باشید.

آیا داشتن چندین بسته پول داخل کمدخانه برای شما اینقدر جذاب و هیچان انگیزاست که برای آن تلاش کنید؟

مطمئنا" نه

اما تصور اینکه با این پول میتوانید چقدر توانمند بشوید . قدرت بیشتری داشته باشید . یا از لذت و خوشی بیشتری برخوردار باشید مسلما" بیش از کاغذی که اسمش پول است شمارا به حرکت وادار میکند.

پس هدف کاری است که میخواهید با آن پول انجام دهید نه خود پول .

ارزشی که میخواهید با آن پول کسب کنید را به عنوان هدف مشخص کنید.

ابتدا باید ارزشهای زندگیمان را مشخص کنیم.

در واقع به همون سه سوالی که قبلا" گفتم باید پاسخ بدهیم.  

در مقام یک انسان چه کرده ایم؟ تا چه حد خلاقیت داشتیم؟ و دیگران در مورد ما چه فکری میکنند ؟

به روشی که برایتان میگویم میتوانید سرفصلهای اصلی ارزشهایتان را مشخص کنید.:

 

فرض کنید( البته خدای نکرده) روز موعود فرا رسیده حضرت عزراییل برای بردن ما آمده و به رسم برادران مسیحیمان قرار است تعدادی از دوستان ، آشنایان و فامیل در مورد ما حرف بزنند نفرات به ترتیبی که میگویم جلوی جمعیت و در مورد ما صحبت میکنند. البته اینها از دید من است وهرکس خودش باید ادمهای مورد نظرش را انتخاب کند.

1- اول پدرم  

2- بعد برادرم  به نمایندگی از خانواده

3- پسر عمو یا پسر خاله به نمایندگی از اقوام

4- یکی از همکلاسان دانشگاه به نمایندگی از کل همکلاسیها

5- یکی از همکاران هم سطح به نمایندگی از کل همکاران

6- رئیس مستقیم محل کارم به نمایندگی مدیریت شرکتی که در آن کار میکنم

7- و یکی از کارمندان زیر دستم به نمایندگی از زیر مجموعه من در شرکت

8- پسرم یا دخترم

9- ( شما میتوانید به تناسب شغل و ... هریک از این موارد را کم یا زیاد کنید )

خوب حالا روح من که در بین جمعیت نشسته است  . در این شرایط دوست دارد چه بشنود؟

مثلا"

1 – فردی مومن بود که به همنوعان خود کمک میکرد و ....

2 – برای ما برادر خوبی بود یک برادر واقعی امکان نداشت کاری از دستش بربیاد و دریغ کند.و....

3- تمام فامیل از بودن او در بین خودشان احساس شادی میکردند و ...

4 – خیلی خوب و با علاقه درس میخواند و ....

5- همیشه همکاری صمیمانه ای با ما داشت و ...

6. کارمندی کوشا و تلاشگر در جهت اهداف سازمانی بود و ....

7 . رئیسی دلسوز برای ما که ما هیچوقت احساس نمیکردیم رئیسی مستبد و زورگو داریم و همیشه خوشحال بودیم که آدمی با هوش و با اطلاعات و .... رئیس ماست و ....

8 . پدر برای ما دلسوز تر از خودمان بود.و ....

همسر خوب و دلسوزی بود

و .... و ... و

خوب حالا هر چیزی که دوست دارید بشنوید و اینکه دیگران در مورد شما بگویند و به شما حس خوبی میدهد و حالتان را خوب میکند را بنویسید تاکید میکنم بنویسید بعد از نوشتن و ویرایش و اصلاح آن میتوانید آنرا به عنوان قانون اساسی زندگیتان فرض کنید ( مثل قانون اساسی یک کشور که هیچ وقت تغییر نمیکند ) و تمام آرزوها ، برنامه ها و حرکات و رفتار های خود را در چهار چوب این قانون اساسی تنظیم و کنترل کنید .

خوب حالا اگر آرزویتان این است که دکتر بشوید؟ آیا در چهاچوب قانون اساسی زندگیتان هست ؟

تا فردا خدا نگهدار.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۱۴
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

 در ادامه صحبتهای قبلی میخواهم باز هم در مورد اهمیت هدف حرف بزنم.

همه ما آرزوهایی داریم میخواهیم خلبان بشویم. دکتر بشویم . مهندس بشویم اینها خیلی خوبه داشتن آرزو زیباست و به نظر من نعمت رویاپردازی زیباترین نعمت خدا برای انسان است .

خوب سوال : آیا این آرزوها هدف است ؟

جواب : میتواند باشد  

سوال :پس هدف چیست ؟

جواب : هدف چیزی است که مربوط به احساس درونی ما میشود یا بعبارت ساده ترهدف چرایی داشتن آرزوست.

خوب بگذارید ساده بگویم من از شما میپرسم آرزویت چیست ؟ شما میگویید که میخواهم دندانپزشک بشوم.

بعد من میپرسم چرا؟ اگر جواب چرای مرا بدانید و به من بگویید ، یعنی هدفتان مشخص است اما اگر ندانید چرا یعنی فقط یک آرزو دارید که  احتمالاٌ  در اثر یک اتفاق خاص ایجاد شده مثلاٌ شنیدید که دندانپزشکها درآمد خوبی دارند شما هم تصمیم گرفتید اینکاره بشوید در این صورت مطمئن باشید تلاش زیادی برای رسیدن بهش نمیکنید.

ناراحت شدید؟ ایرادی ندارد ناراحتی باعث میشود آدم فکر کند.

گوش کنید:  پولدار، سیاستمدار، ورزشکار، بازیگر ، دکتر و خیلی اشخاص دیگر هستند که به چیزی که آرزوی ماست رسیدند ولی راضی و شاد نیستند فکر میکنید چرا؟  چون هدفشان را اشتباه انتخاب کردند. پول و ملک و ماشین و هر چیز دیگه ای که در تمام عمرتان جمع کنید موجب رضایت و خوشحالیمان نمیشود . بلکه چیزی که اهمیت زیادی دارد این است که در مقام یک انسان چه کرده ایم؟ تا چه حد خلاقیت داشته ایم؟ و دیگران در مورد ما چه فکری میکنند ؟ اشتباه نکنید فکر نکنید منظور من اینست که این چیزها بد است  نه ، اتفاقاٌ خیلی هم خوب است  اما منظور من اینست که صرفاٌ در شغل دکتری و مهندسی دنبال آرامش نگردید.

آبراهام مازلو، روان‌شناس معروف، ایده سلسله مراتب نیازها را در کتاب خود به نام «انگیزه و شخصیت» در سال 1943 مطرح نمود.

طبق تعریف مازلو، پنج سطح مختلف در سلسله مراتب نیازهای انسان وجود دارد:

 

1-    نیازهای فیزیولوژیکی

2-   نیازهای امنیتی

3-   نیازهای اجتماعی

4-       نیازهای احترامی و عزت نفس

5-   نیازهای خودشکوفایی

حالا اجازه بدهید من این نیازها را در زندگی روزمره تشریح کنم:

یک نفر بعد از اینکه دیپلمش را گرفت و دانشگاه قبول شد در یک رشته ای که معلوم نیست زیاد به آن  علاقه داشته باشد مدرک لیسانس میگیرد و بعد از گرفتن لیسانس شروع می کند  به دنبال کار گشتن یعنی اولین نیاز از سلسله نیازهای مازلو. در مراحل اولیه برایش مهم نیست که کجا کار کند فقط می خواهد مشغول باشدو حقوق دریافت کند بعد از چند سال کارکردن به این فکر می افتد  که خانه بخرد و بفکر بازنشستگی اش باشد تا امنیت خودرا تضمین کند یعنی نیاز دوم، بعد ازدواج ، تا نیازهای اجتماعی و عاطفی را ارضا کند و بعضی ها هم جذب انجمن ها یا موسسات می شوند تا بتوانند نیازهای اجتماعی خود را برآورده کنند . بعد وقتی همه چیز روبراه شد  نیاز چهارم یعنی نیاز به احترام ایجاد میشود از این به بعد به دنبال قدرت میگردد ومیخواهد رشد کند و روز به روز قدرتش را بیشتر کند . همه ی این مراحل چندین سالی طول می کشد  بعد تقریبا به سن بالا رسیده و دیگر  زیاد به فکر آینده نیست و به فکر زمان حالمان می افتد و بعد از همه ی این کارها خریدن خانه خوب، و یک ماشین عالی و احتمالا جمع کردن سرمایه ای برای بچه ها به این نتیجه می رسد که هیچ کاری نکرده است، حالا تصمیم می گیرد کاری انجام بدهد تا بعد مرگش مردم از او به خوبی یاد کنند. یعنی نیاز پنجم. در اینجا تصمیم می گیرد مثلا عضو شورای شهر بشود تا یک کار مثبتی برای شهرش انجام بدهد و یا به انجمن های خیره کمک کند و اگر بتواند مثلا یک مدرسه می سازد  .اینجا جاییست که هر کاری بکند منجر به آرامش درونی و شادی می شود . این قصه ای که من گفتم یک زندگی معمولی با درصد شانس بالاست.خیلی ها در همان مراحل نیازهای دوم و سوم برای همیشه می مانند.

این رو بدانید سلسله نیازهای مازلو باوجود اینکه درست است اما همیشه و صددرصد به همین ترتیب ایجاد نمی شود. مثالهایی وجود دارد که قبل از ارضا شدن نیاز اول و دوم و سوم به دنبال ارضا نیازهای چهارم و پنجم بوده اند . اما در حالت عادی به نظر من تمام نیازهای بالا لازم است  و همه  باید به دست بیاید اما وقتی قرار است  هدف گذاری کنیم برای زندگیمان ، باید از آخر شروع کنیم.

آلبرت انیشتن میگوید :

اگر میخواهید خوشبخت باشید ، زندگی را به یک هدف گره بزنید نه به آدمها و اشیاء.

تا سلامی دیگر بدرود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۰۱
احمد فخاریان

به نام خالق هستی بخش به نام آنکه انسان را از خاک آفرید و والاترین روح را در او دمید انسان را خلق کرد تا تجلی قدرتش و اراده اش باشد بر روی زمین

یه روز دیگر هم از زندگی ما گذشت و خدا را شکر که باز هم هستیم.

ما داریم دارم در مورد زمان حرف میزنیم.

خوب پس برای اینکه بتوانیم از لحظه لحظه زمان زندگیمان استفاده کنیم نیاز به برنامه ریزی داریم.

وقتی واژه برنامه ریزی گفته میشود کلمه هدف هم خوب بخود باآن همراه میشود .

ما نمیتوانیم برنامه ریزی کنیم برای هیچی .

خوب پس بریم سراغ هدف

خدا  برای خلقت انسان هدف تعیین کرده و در آیات متعدد در قرآان این موضوع را گفته است . از جمله

خداوند  در سوره هود آیه 60 می‏فرماید:

 برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم صالح گفت: ای مردم! خدا را عبادت کنید که معبودی غیر از او ندارید. او شما را از زمین آفرید و آبادی آن را از شما خواسته است».

پس بدون هدف و بی دلیل نمیشود زندگی کرد. ما قراراست  زمین را آباد کنیم.

 

اجازه بدهید کمی در مورد هدف و نحوه هدف گذاری در زندگی حرف بزنیم.

 

حتماً میگوید وای خدا لطفاً بس کنید من همه چیز را در مورد هدف گذاری میدانم . باید مثبت فکر کنم و... و....و.... .  من میدانم احتمالاً شما کتابهای زیادی در مورد این موضوع خواندید .و ممکن است بدانید اما این را هم بدانید. کم اطلاعی خطرناک تر از بی اطلاعی است . مواظب باشید در هیچ جا دچار خطر کم اطلاعی نشوید.  

اگر ندانیم کجا میرویم چطور تصمیم بگیریم چگونه برویم؟

فکر کنید به رستورانی میروید. گارسون از شما میپرسد  چی میل دارید قربان؟ اگر بگویید نمیدانم چه میشود؟ گارسون فکر میکند شما یا جاهلید با غافل و شمارا بیرون میکند.

پیشخدمت زندگی هم با ما همین رفتار را میکند  اگر جهت دار و هدف دار از زندگی چیزی نخواهیم او نیز چیزی به ما نخواهد داد.

فرض کنیم سوار تاکسی  شدیم. راننده میپرسد کجا تشریف میبرید؟

اگر بگویم میدان معلم و نه میدان حافظ نه میدان سعدی چه اتفاقی می افتد ؟ مطمئن باشید راننده تاکسی فکر میکند ما مشکل عقلی داریم و حتی ممکن است از ما بترسد . نه؟ و حتما" مارا پیاده میکند .

دنیا برای انسان مثل پیشخدمت و راننده تاکسی است .

خداوند در سوره اسرا آیه 70 میفرماید:

همانا ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا ( خشک و تر ) مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم .

 

بگذارید یه قسمتی از داستان آلیس درسرزمین عجایب را برایتان بخوانم:

زمانی آلیس به جایی میرسد که هر راه به سویی میرومد و او نمیداند به کدام جهت برود. از همراه خود  راهنمایی میخواهد و از او میپرسد .:

ممکن است به من بگویی که کدامین راه را در پیش گیرم؟

همراهش میگوید بستگی دارد که دلت بخواهد به کجا بروی؟

الیس جواب میدهد من چندان اهمیتی نمیدهم که به کجا برسم.

همراهش پاسخ میدهد پس دیگر فرقی نمیکند که از کدام راه بروی.

 

پس اول برای خودمون مشخص کنیم که کجا قراراست برویم. بعد تنظیم میکنیم با چی ، با کی، چطوری و در چه فاصله زمانی به جایی که میخواهیم برویم برسیم.

اما مشخص کردن این کجا کمی سخت است، نیست؟

آنهایی که میگویند نیست به قول ابن یمین فریومدی ((بداند و بداند که بداند)) هستند اینها هدفشون مکتوبه و هر روز  نگاهی به آن می اندازند و به یاد خودشان می آورند که قرار است کجا بروند ؟ وتوضیح اینکه این آدمها درصد خیلی کمی از یک جامعه را تشکیل میدهند.

اگر جزو این درصد کم هستید من واقعاً به شما تبریک میگویم. شما ها تاثیر گذاترین انسانهای آینده هستید.

 

اما اگر نیستید عیبی ندارد حالا که دارید صدای منو میشنوید یا این مطالب را میخوانید تصمیم بگیرید که باشید. شماها نداند و بداند که نداند هستید.

تا فردا خدا نگهدار.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۴۸
احمد فخاریان